در سال 1939 جنگ با آلمان شروع شد و آلن تورینگ به وظایف اطلاعاتی گمارده شد. او را برای سرپرستی گروه رمزشکن اداره اطلاعاتی انگلستان در پارک بلتچلی، در شصت مایلی لندن فرستادند. این یک پروژهی کاملاً محرمانه و تحت شدیدترین مراقبتهای نظامی بود. تورینگ برای خدمت در ارتش آمادگی نداشت. اگر چه او هنوز رفتار کودکانهی عجیب خود را داشت، اما به ظاهر به یک کمبریجی سنتشکن تبدیل شده بود.
در ابتدا به نظر میآمد که تورینگ شب را بدجوری خوابیده است. موهایش ژولیده، ناخنهایش کثیف بود، شلوارش با یک کمربند قدیمی مدرسه بالا نگهداشته شده بود، و خود را نیز از تراشیدن منظم ریشهایش رها کرده بود (هنگامی که پوستش را با تیغ میبرید، که زیاد هم کم نبود، با دیدن خون از حال میرفت) در این مرحله صدای تورینگ به صدایی با فرکانس بالا ویژه طبقهی اعیان همراه با لکنت زبان تبدیل شده بود که گهگاه با یک خنده عصبی ناراحتکننده قطع میشد . هنگامی که در افکارش فرو میرفت-که حالت غالب او بود-اعمال ذهنی شدید او به همان شدت با داد و فریاد همراه بود.
نگرش اجتماعی تورینگ نیز به همان اندازه ناراحت کننده بود. او به کسانی که از نظر فکری آنها را به حساب نمیآورد محلی نمیگذاشت-که لازم نیست گفته شود که شامل تمام کارمندان ارتش بود که میباید آن سازمان را اداره کنند. بدتر از همه او میل داشت ساعات طولانی بیپایانی را در شبانه روز کار کند-که پس از آن افسر بازرس میدید که او دارد با خدمتکار دفتر شطرنج بازی میکند، و یا برای یک چرت طولانی بعداز ظهر بر روی میزش دراز کشیده است.
تورینگ زیر بار انضباط ارتشی نمیرفت. بدتر از آن، به نظر نمیرسید آن چه را انجام میداد جدی بگیرد؛ و آن چه را که انجام میداد و یا میباید انجام دهد (آن چنان که افسر فرمانده به شدت به او یادآوری میکرد) واقعاً بسیار مهم بود. در واقع بسیار مهمتر از آن بود که حتی نظامیان تصور میکردند. مطمئناً کوششهای تورینگ و گروههای متعدد مأموران اطلاعاتی سطح بالا در بلچلی، جهت جنگ را تغییر داد.
طرز کار اینگما بسیار ساده بود، اما سیستم رمز گذاری آن به ظاهر غیر قابل شکستن بود. این سیستم اصولاً از دو ماشین تشکیل شده بود. ماشین فرستنده بر حسب یک کلید رمز تنظیم میشد و پیام رمزگذاری نشده با آن تایپ میشد. این پیام به طور خودکار توسط سه (و یا بیشتر) دسته گردنده الکتریکی که بر حسب این کلید رمز تنظیم میشد به هم ریخته میشد و سپس پیام ارسال میشد. در طرف دیگر ماشین گیرنده اینگما بر حسب همان کلید رمز تنظیم شده بود و پیام به هم ریخته شده دوباره مرتب شده و به شکل غیر رمز چاپ میشد. دستههای چرخان امکان میلیاردها وضعیت مختلف را برای این رمزها ایجاد میکرد، و بدین ترتیب اگر دشمن به این پیامهای به هم ریخته شده دسترسی پیدا میکرد و میخواست آن را رمزگشایی کند به کاری به ظاهر غیر ممکن مواجه بود. هر بیست و چهار ساعت یک بار هزاران پیام ارسال میشد و کلید رمز سه بار در روز تغییر پیدا میکرد. آلمانها حق داشتند مطمئن باشند که سیستم ارتباطیشان یک رمز غیر قابل شکستن دارد.
به خاطر لوینسکی اکنون عوامل اطلاعاتی انگلستان در بلتچلی به طور دقیق میدانستند که ماشین انیگما چگونه ساخته میشود و چگونه کار میکند. اما این کافی نبود-به هیچ وجه کافی نبود. پیچیدگیهای انیگما بینهایت بود. هنگام تایپ کردن یک پیام، هر بار که یک حرف فشار داده میشد، دستهی چرخان یک بار میچرخید. بدین ترتیب حتی اگر همان حرف چندین بار پشت سر هم فشار داده میشد، همیشه یک حرف دیگری را در پیام به هم ریخته شده ایجاد میکرد. برای گشودن یک رمز باید کلید رمزی را که ماشین با آن تنظیم شده بود دانست: فقط این کلید رمز موقعیت اولیه دستههای چرخان را تعیین میکرد؛ و این میتوانست یکی از میلیونها کعب احتمال (10 بتوان 18) باشد آن هم هنگامی که فقط از سه دسته چرخان استفاده میشد. (پیامهای فوق محرمانه نیروی هوایی آلمان با ماشینهای انیگمایی که ده دسته چرخان داشت فرستاده میشدند. )
تورینگ و گروه او بر آن شدند تا یک ماشین الکترومغناطیسی بسازند که میتوانست با سرعت زیادی پیامهای درهم ریخته انیگما را خوانده و دنبال هر یکنواختی، پدیدههای تکراری، و ترکیبی از آنها بگردد که برای رمزگشایی مفید است. (گاهی در اثر اقدامات دشمن، ممکن بود که کلید رمز پیامهای قبلی را پیدا کنند. این امر دید بیشتری نسبت به طرز کار انیگما میداد، ولی فقط یک کلید رمز تاریخ گذشته را تولید میکرد) ماشین رمز گشایی تورینگ کولوسوس نام داشت، و به خاطر مشکلات موجود کمتر از ده نمونه از این ماشین در بلتچلی ساخته شد.
کولوسوس، هر چه که بود جهش عظیمی به جلو در تکنولوژی بود. مجموع پنج پروسسور آن با هم میتوانست 25 هزار حرف را در یک ثانیه بخواند. اما حتی این ماشین هم کافی نبود. اکنون زیر دریاییهای آلمانی (معروف به یو-بوت) کشتیهای متفقین را در اقیانوس اطلس به مقدار زیادی غرق میکردند. اما هنوز هیچ کاری نمیشد کرد: هنوز هم چندین روز طول میکشید تا پیامهای انیگما را از زیر دریاییها و یا به دریاییها رمزگشایی کرد. با کار شبانهروزی این مدت به تدریج کاهش پیدا کرد. در مرحلهای انگلستان غذای ذخیره فقط یک هفته را داشت. سرانجام توانستند محل تمام زیردریاییهای آلمانی را در اقیانوس اطلس معین کنند، و انهدام کشتیهای متفقین به نحو چشمگیری کاهش یافت.
آلمانیها بیدرنگ مظنون شدند، با این وجود باور داشند که رمز انیگما شکستنی نیست و انگلیسیها مسلماً اطلاعات را از یک شبکهی جاسوسان خود در محلهای حساس به دست میآورند؛ بنابراین نیازی نبود تا ماشین رمزگشایی بهتری اختراع کنند، گشتاپو دست به کار شد و عدهای را دستگیر کرد.
رمز گشایی در بلتچلی فقط محل زیر دریاییها را شامل نمیشد. به زودی تقریباً تمام مخابرات آلمانیها مانند یک کتاب گشوده بود. این کار چنان مهم بود که در یک مرحله تورینگ از اقیانوس اطلس عبور کرد تا با آمریکاییها ارتباط برقرار کند. در طی این سفر او فون نویمان را نیز ملاقات کرد که او هم شروع کرده بود تا نظریات موجود «در مورد اعداد محاسبه شدنی» را عملی سازد. در دانشکدهی مهندسی دانشگاه پنسیلوانیا، آمریکاییها کار بر روی انیاک (ENEAC) مخفف واژهی انتگرالگیر و محاسبهگر عددی الکترونیکی) را شروع کرده بودند. این ماشین عظیمتر از کولوسوس بو که تعداد حیرتآور 19000 لوله تخلیه داشت. اما انیاک تا پس از جنگ برای کار آماده نشد. (آلمانها نیز بدون اطلاع متفقین در این زمینه کار میکردند. در سال 1943 کونراد زوس اولین ماشین حساب چند کارهای را که با برنامه کنترل میشد ساخته بود. این ماشین برای تجزیه و تحلیل در تولید بمبهای پرنده به کار میرفت اما آزمایشگاه زیرزمینی زوس در برلین یک سال بعد بمباران شد.)
در سال 1945 تورینگ به آزمایشگاه ملی فیزیک در تدینگتون که تازه در خارج از لندن ساخته شده بود پیوست. در این جا او مدیر یک پروژه برای ساخت ماشین محاسبهی اتوماتیک بود. او میخواست طرحی برای یک کامپیوتر الکترونیک دیجیتال را که با برنامه ذخیره شده در حافظهاش کار میکرد طراحی کند. تورینگ از تجربهی ساخت و کار با کولوسوس برای ساخت این کامپیوتر بهرهی زیادی برد، اما نقطهی قوت او هم چنان زمینهی تئوریکی بود. ماشین محاسبه اتوماتیکی مانند ماشین عمومی تورینگ که در «دربارهی اعداد قابل محاسبه» آمده بود میباید از یک «طراحی منطقی» کلی تبعیت میکرد که حاوی بسیاری از روشهای منطقی پیچیده بود. متأسفانه این امر منجر به تعدادی مشکلات مربوط به مهندسی شد که تورینگ علاقهای به آنها نداشت. طرح او بسیار جلوتر از زمانش بود-بسیار برتر از انیاک (اولین ماشین از به اصطلاح «ماشینهای فون نویمان»)بود که اکنون در آمریکا نزدیک به تکمیل شدن بود. بسیار پیشرفتهتر از سایر پروژههایی بود که در انگلستان در حال اجرا بود. اما ماشین محاسبهی اتوماتیک با مشکلاتی بیشتر از مشکلات مهندسی روبرو شد. قابل توجه تر از همه اثر کمبود بودجه و سیاست گذاریهای علمی بود.
دلیل معمولی که برای این موضوع میآوردند این بود که تورینگ یک شخصی دوست داشتنی نبود و قیافهی پسرانه و لباس نامرتب او باعث میشد تا او را جدی نگیرند. هنگامی که در یک جلسه اداری در مرکز لندن میخواست شرکت کند ترجیح داد تا در حدود ده مایل فاصله تا آن جا را بدود تا این که از وسایل نقلیهی عمومی استفاده کند. هر کسی که شاهد پایان خط مسابقهی دویدن مسافات طولانی بوده است میتواند تأثیر ورود تورینگ را به کمیتهی کارمندان دولتی تجسم کند. اما فقدان یک روابط عمومی-به علت نبودن واژهی نامناسبتری-تمام این قضیه را تشکیل نمیداد. برنامه او بهتر بود اما دیگران بهتر برنامهریزی میکردند.
جالب اینکه، این بهترین چیزی بود که میتوانست برای تورینگ پیش آید. او به کمبریج بازگشت و بیدرنگ به یک کار انقلابی در مورد تئوری کامپیوترها پرداخت. با وجود شرکت تورینگ در ساخت کولوسوس، پایه گذاری «ماشین محاسبه اتوماتیک» (که سرانجام ساخته شد و موفقیت آمیز هم بود) و شرکت بعدی او در تکامل کامپیوتر، بیشتر به خاطر پژوهشهای تئوریکیاش است که در خاطرها مانده است.
بحثهای خسته کننده و بیفایده فلسفی در مورد جبر و اختیار در این جا بیمعنی است. منظور تورینگ این بود که از خارج به نظر میرسد که مغز انسان دارای اختیار است. طوری رفتار میکند که گویی اختیار دارد. بنابراین عملیات هوشمندانه صرفاً مکانیکی نیستند، ولی تورینگ میگفت که این عملیات میتواند توسط یک ماشین انجام شود. آیا در این جا او غیر منطقی بود؟ از نظر لفظی شاید. ولی تورینگ طی مراحل جنگ و کار با کولوسوس و دلیله Delilah تجربهای خلاف این را داشت. این دو، ماشینهایی کاملاً جبرگرایانه بودند، با این حال معلوم شده بود که میتوانند رفتارهای اتفاقی نشان دهند. (بی خود نبود که کولوسوس یک گروه «مراقب» لازم داشت تا آن را در مسیر درست نگهدارد.)
در این جا تورینگ بر اعتراض دیگری که نظریهی او را محدود میکرد نیز غلبه کرد. یک ماشین ممکن است که هوشمندی نشان دهد، اما این هوشمندی انعکاس هوشمندی خالق آن است. تورینگ با این استدلال مخالف بود. او از مثال استاد شاگردی استفاده میکرد. شاگرد میتواند از استادش پیشی گیرد و فقط با استفاده از اطلاعاتی که توسط استادش به او داده شده، از نظر کیفی هوشمندی برتری نسبت به او به دست آورد. سپس تورینگ استدلال میکرد که ممکن است ماشینی ساخت که شطرنج بازی کند (با تبعیت از قواعدی که به آن داده شده است). اما با «شطرنج بازی کردن با این ماشین این احساس به وجود میآید که شخص دارد با استفاده از هوش خود با یک موجود زنده بازی میکند.» از آنجا که کامپیوتر میتواند یاد بگیرد، رفتار آن از جبرگرایی مکانیکی فراتر رفته و عنصری از آزادی را نمایش میدهد که مانند یک موجود زنده هوشمند به نظر میآید (که لزوماً انسان نیست).
مادام مشخصات تئوریکی ماشین تورینگ را داشت (همان طور که در «دربارهی اعداد قابل محاسبه» توصیف شده بود)، اگر چه براساس طرح تورینگ ساخته نشده بود. با وجود این تورینگ با علاقه در توسعهی استعدادهای اولیه ماشین شرکت جست. او برای سخت افزارهای ورودی و خروجی آن مدارهایی را طراحی کرد، و حتی تله پرینتر ماشین رمز آلمانی را از بلتچلی گرفت. تورینگ ساعات سخت و طولانی را به محاسبات ریاضی میپرداخت، با این حال مسایل را طبق معمول با برقی از بینش شهودی حل میکرد.
با وجود این مشکلات، مادام به زودی توانست کارهای پیچیدهتری را به عهده بگیرد. لولههای تخلیهی آن میتوانستند تا 124 کلمه 40 بیتی را ذخیره کنند، یعنی گروههای اعداد دوتایی که حاوی دستورهایی است که کامپیوتر میتواند بفهمد. این ماشین نه تنها اولین کامپیوتر در حال کار بود، بلکه بدون شک اولین کامپیوتری بود که به خدمت یک کار سازنده در مقیاس عظیم درآمد. مدتی بعد این کامپیوتر برای محاسبه طراحی کانالهای سنت لورنس به کار رفت که یکی از عجایب مهندسی بزرگ قرن بیستم بود.
تورینگ نظریاتش را در چندین مقاله ارائه داد که مهمترین آنها «ماشینهای محاسبه و هوش» بود و در سال 1950 منتشر شد. در این مقاله تورینگ تأکید میکرد که به کامپیوترها میتوان آموخت تا برای خودشان فکر کنند. آنها قادر به تفکر مستقل بودند. روشن است که مخالفت وسیع با این نگرش به طور آشکار «احساساتی» تعبیر میشد. تورینگ میگفت برای این که پردازشگر یک کامپیوتر را بتوان شبیه بوالهوسیهای هوش انسانی کرد باید یک عنصر اتفاقی مانند چرخ رولت را در آن وارد کرد.
سوپ شیمیایی اولیه چه گونه حاوی اطلاعاتی بود که آن را قادر میساخت تا پیچیدگی پیدا کند؟ (شباهت این سوآل با این که چه گونه یک کامپیوتر ممکن است هوش پیدا کند آشکار است) اما این مسایل به ریاضیات چه ربطی داشتند؟ مثالهای متعددی به این موضوع اشاره داشتند. یک محلول شیمیایی غیر آلی را در نظر بگیرید که بلورها در آن در حال تشکیل هستند-یا به نظر چنین میرسد که دارند رشد میکنند، و به شیوهی نامتقارن و غیرمعمول «آلی» تشکیل میشوند. در سطح شیمیایی توضیحی برای هیچ گونه فقدان تقارن وجود ندارد. اما در سطح ملکولی حرکتها و برخوردهای انفرادی ملکول ها در محلول اتفاقی است؛ بنابراین تعجبی ندارد که بلورها به شیوهای نامتقارن تشکیل میشوند. به عبارتی پیچیدگی در همان لحظهای که رخ میدهد خلق میشود.
اینها پرسشهایی بودند که طی سالهای 1950 ذهن تورینگ را به خود مشغول کرده بودند. او طی این تحقیقات پیچیده هم چنان از مادام استفاده میکرد، اگر چه از تحقیق عملی بر روی این کامپیوتر کناره گرفته بود. مادام جدید قرار بود کارهایی مهمتر از نوشتن نامهی عاشقانه انجام دهد.